حجت الاسلام حسن امان الهی

استاد دانشگاه و مشاور خانواده

حجت الاسلام حسن امان الهی

استاد دانشگاه و مشاور خانواده

با نگاهی ویژه به مقوله خانواده و محبت

"مطالب گاهاً به روز رسانی می گردند؛ به کانال ما در شبکه های اجتماعی ملحق شوید"

۲۱اسفند

نکاح و ازدواج از سنت‏هاى اجتماعى است که همواره و تا آنجا که تاریخ بشر حکایت مى‏کند در مجتمعات بشرى هر قسم مجتمعى که بوده دایر بوده، و این خود به تنهایى دلیل بر این است که ازدواج امرى است فطرى، (نه تحمیلى از ناحیه عادت و یا ضروریات زندگى و یا عوامل دیگر) .

علاوه بر این یکى از محکم‏ترین دلیل‏ها بر فطرى بودن ازدواج مجهز بودن ساختمان جسم (دو جنس نر و ماده) بشر به جهاز تناسل و توالد است، که توضیحش در این تفسیر مکرر داده شد و علاقه هر یک از این دو جنس به جذب جنس دیگر به سوى خود یکسان است، هر چند که زنان جهاز دیگرى اضافه بر مردان در جسم و در روحشان دارند، در جسمشان جهاز شیر دادن، و در روحشان عواطف فطرى ملایم و این بدان جهت است که تحمل مشقت اداره و تربیت فرزند برایشان شیرین شود.

علاوه بر آنچه گفته شد چیز دیگرى در نهاد بشر نهفته شده که او را به سوى محبت و علاقمندى به اولاد مى‏کشاند، و این حکم تکوینى را به وى مى‏قبولاند که انسان با بقاى نسلش باقى است، و باورش مى‏دهد که زن براى مرد، و مرد براى زن مایه سکونت و آرامش است، و وادارش مى‏سازد که بعد از احترام نهادن به اصل مالکیت و اختصاص، اصل وراثت را محترم بشمارد، و مساله تاسیس خانه و خانواده را امرى مقدس بشمارد.

و مجتمعاتى که این اصول و این احکام فطرى را تا حدودى محترم مى‏شمارند، چاره‏اى جز این ندارند، که سنت نکاح و ازدواج اختصاصى را به وجهى از وجوه بپذیرد، به این معنا که پذیرفته‏اند که نباید مردان و زنان طورى با هم آمیزش کنند که انساب و شجره دودمان آنها در هم و بر هم شود، و خلاصه باید طورى به هم درآمیزند که هر کس معلوم شود پدرش کیست، هر چند که فرض کنیم بشر بتواند - به وسائل طبى از مضرات زنا یعنى فساد بهداشت عمومى و تباهى نیروى توالد جلوگیرى کند، و خلاصه کلام اینکه اگر جوامع بشرى ملتزم به ازدواج شده‏اند به خاطر حفظ انساب است هر چند که زنا، هم انساب را در هم و بر هم مى‏کند، و هم انسانها را به بیمارى‏هاى مقاربتى مبتلا مى‏سازد و گاهى نسل آدمى را قطع مى‏کند، و در اثر زنا مردان و زنانى عقیم مى‏گردند.

اینها اصول معتبره‏اى است که همه امت‏ها آن را محترم شمرده و کم و بیش در بین خود اجرا مى‏کردند، حال یا یک زن را به یک مرد اختصاص مى‏دادند، و یا بیشتر از یکى را هم تجویز مى‏کردند، و یا به عکس یک مرد را به یک زن و یا چند مرد را به یک زن و یا چند مرد را به چند زن، بر حسب اختلافى که در سنن امتها بوده، چون به هر تقدیر خاصیت نکاح را که همانا نوعى همزیستى و ملازمت‏بین زن و شوهر است محترم مى‏شمردند.

بنا بر این پس فحشا و سفاح که باعث قطع نسل و فساد انساب است از اولین امورى است که فطرت بشر که حکم به نکاح مى‏کند با آن مخالف است و لذا آثار تنفر از آن همواره در بین امت‏هاى مختلف و مجتمعات گوناگون دیده مى‏شود، حتى امتهایى که در آمیزش زن و مردش آزادى کامل دارد، و ارتباطهاى عاشقانه و شهوانى را زشت نمى‏داند، از این عمل خود وحشت دارد، و مى‏بینید که براى خود قوانینى درست کرده‏اند، که در سایه آن، احکام انساب را به وجهى حفظ نمایند.

و انسان با اینکه به سنت نکاح اذعان و اعتقاد دارد، و با اینکه فطرتش او را به داشتن حد و مرزى در شهوترانى محکوم مى‏کند، در عین حال طبع و شهوت او نمى‏گذارد نسبت‏به نکاح پاى بند باشد، و مثلا به خواهر و مادر خود و یا به زن اجنبى و غیره دست درازى نکند، و یا زن به پدر و برادر و فرزند خود طمع نبندد، به شهادت اینکه تاریخ ازدواج مردان با مادران و خواهران و دختران و از این قبیل را در امت‏هاى بسیار بزرگ و مترقى (و البته منحط از نظر اخلاقى) ثبت کرده اخبار امروز نیز از تحقق زنا و گسترش آن در ملل متمدن امروز خبر مى‏دهد، آن هم زناى با خواهر و برادر و پدر و دختر و از این قبیل.

آرى طغیان شهوت، سرکش‏تر از آن است که حکم فطرت و عقل و یا رسوم و سنن اجتماعى بتواند آن را مهار کند، و آنهائى هم که با مادران و خواهران و دختران خود ازدواج نمى‏کنند، نه از این بابت است که حکم فطرت به تنهائى مانعشان شده، بلکه از این جهت است که سنت قومى، سنتى که از نیاکان به ارث برده‏اند چنین اجازه‏اى به آنان نمى‏دهد.

و خواننده عزیز اگر بین قوانینى که در اسلام براى تنظیم امر ازدواج تشریع شده و سایر قوانین و سننى که در دنیا دایر و مطرح است مقایسه کند، و با دید انصاف در آنها دقت نماید، خواهد دید که قانون اسلام دقیق‏ترین قانون است، و نسبت‏به تمامى شؤون احتیاط در حفظ انساب و سایر مصالح بشرى و فطرى، ضمانت‏بیشترى دارد، و نیز خواهد دید که آنچه قانون در امر نکاح و ملحقات آن تشریع کرده، برگشت همه‏اش به دو چیز است: حفظ انساب، یا بستن باب زنا.

پس از میان همه زنانى که ازدواج با آنان حرام شده، یک طایفه به خاطر حفظ انساب به طور مستقیم تحریم شده، و آن ازدواج (یا هم‏خوابگى و یا زناى) زنان شوهردار است، که به همین ملاحظه فلسفه حرمت ازدواج یک زن با چند مرد نیز روشن مى‏شود، چون اگر زنى در یک زمان چند شوهر داشته باشد نطفه آنها در رحم وى مخلوط گشته، فرزندى که به دنیا مى‏آید معلوم نمى‏شود فرزند کدام شوهر است، همچنان که فلسفه عده طلاق و اینکه زن مطلقه باید قبل از اختیار همسر جدید سه حیض عده نگه دارد، روشن مى‏شود، که به خاطر در هم و بر هم نشدن نطفه‏ها است.

و اما بقیه طوایفى که ازدواج با آنها حرام شده یعنى همان چهارده صنفى که در آیات تحریم آمده ملاک در حرمت ازدواجشان تنها سد باب زنا است، زیرا انسان از این نظر که فردى از مجتمع خانواده است‏بیشتر تماس و سر و کارش با همین چهارده صنف است، و اگر ازدواج با اینها تحریم نشده بود، کدام پهلوانى بود که بتواند خود را از زناى با آنها نگه بدارد، با اینکه مى‏دانیم مصاحبت همیشگى و تماس بى پرده باعث مى‏شود نفس سرکش در وراندازى فلان زن کمال توجه را داشته باشد، و فکرش در اینکه چه مى‏شد من با او جمع مى‏شدم تمرکز پیدا مى‏کند، و همین تمرکز فکر میل و عواطف شهوانى را بیدار و شهوت را به هیجان در مى‏آورد، و انسان را وادار مى‏کند تا آنچه را که طبعش از آن لذت مى‏برد به دست آورد، و نفسش تاب و توان را در برابر آن از دست مى‏دهد، و معلوم است که وقتى انسان در اطراف قرقگاه، گوسفند بچراند، خطر داخل شدن در آن برایش زیاد است.

لذا واجب مى‏نمود که شارع اسلام تنها به نهى از زناى با این طوایف اکتفا نکند، چون همان طور که گفتیم مصاحبت دائمى و تکرار همه روزه هجوم وسوسه‏هاى نفسانى و حمله‏ور شدن هم بعد از هم نمى‏گذارد انسان با یک نهى خود را حفظ کند، بلکه واجب بود این چهارده طایفه تا ابد تحریم شوند، و افراد جامعه بر اساس این تربیت دینى بار بیایند، تا نفرت از چنین ازدواجى در دلها مستقر شود، و تا بطور کلى از این آرزو که روزى فلان خواهر یا دختر به سن بلوغ برسد، تا با او ازدواج کنم مایوس گردند، و علقه شهوتشان از این طوائف مرده، و ریشه کن گردد، و اصلا در دلى پیدا نشود، و همین باعث‏شد که مى‏بینیم بسیارى از مسلمانان شهوتران و بى بند و بار با همه بى بند و بارى که در کارهاى زشت دارند هرگز به فکرشان نمى‏افتد که با محارم خود زنا کنند، مثلا پرده عفت مادر و دختر خود را بدرند، آرى اگر آن منع ابدى نبود هیچ خانه‏اى از خانه‏ها از زنا و فواحشى امثال آن خالى نمى‏ماند.

و باز به خاطر همین معنا است که اسلام با ایجاب حجاب بر زنان باب زناى در غیر محارم را نیز سد نمود، و از اختلاط زنان با مردان اجنبى جلوگیرى کرد، و اگر این دو حکم نبود، صرف نهى از زنا هیچ سودى نمى‏بخشید، و نمى‏توانست‏بین مردان و زنان و بین عمل شنیع زنا حائل شود.بنا بر آنچه گفته شد در این جا یکى از دو امر حاکم است، زیرا آن زنى که ممکن است چشم مرد به او طمع ببندد یا شوهر دار است، که اسلام به کلى ازدواج با او را تحریم نموده است، و یا یکى از آن چهارده طایفه است که یک فرد مسلمان براى همیشه به یکبار، از کام گرفتن با یکى از آنها نومید است، و اسلام پیروان خود را بر این دو قسم حرمت تربیت کرده، و به چنین اعتقادى معتقد ساخته، به طورى که هرگز هوس آن را نمى‏کنند، و تصورش را هم به خاطر نمى‏آورند.

مصدق این جریان وضعى است که ما امروز از امم غربى مشاهده مى‏کنیم، که به دین مسیحیت هستند و معتقدند به اینکه زنا حرام و تعدد زوجات جرمى نزدیک به زنا است، و در عین حال اختلاط زن و مرد را امرى مباح و پیش پا افتاده مى‏دانند، و کار ایشان به جایى رسیده که آنچنان فحشا در بین آنان گسترش یافته که حتى در بین هزار نفر یک نفر از این درد خانمانسوز سالم یافت نمى‏شود، و در هزار نفر از مردان آنان یک نفر پیدا نمى‏شود که یقین داشته باشد فلان پسرش از نطفه خودش است، و چیزى نمى‏گذرد که مى‏بینیم این بیمارى شدت مى‏یابد و مردان با محارم خود یعنى خواهران و دختران و مادران و سپس به پسران تجاوز مى‏کنند، سپس به جوانان و مردان سرایت مى‏کند، و...و سپس، کار به جایى مى‏رسد که طایفه زنان که خداى سبحان آنان را آفرید تا آرامش بخش بشر باشند و نعمتى باشند تا نسل بشر به وسیله آنها حفظ و زندگى او لذت بخش گردد، به صورت دامى در آید که سیاستمداران با این دام به اغراض سیاسى و اقتصادى و اجتماعى خود نائل گردند، و وسیله‏اى شوند که با آن به هر هدف نامشروع برسند هدفهایى که هم زندگى اجتماعى را تباه مى‏کند، و هم زندگى فردى را تا آنجا که امروز مى‏بینیم زندگى بشر به صورت مشتى آرزوهاى خیالى در آمده و لهو و لعب به تمام معناى کلمه شده است، و وصله جامه پاره از خود جامه بیشتر گشته است.

این بود آن پایه و اساسى که اسلام تحریم محرمات مطلق و مشروط از نکاح را بر آن پى نهاده، و از زنان تنها ازدواج با محصنات را اجازه داده است.

و به طورى که توجه فرمودید تاثیر این حکم در جلوگیرى از گسترش زنا و راه یافتن آن در مجتمع خانوادگى کمتر از تاثیر حکم حجاب در منع از پیدایش زنا و گسترش فساد در مجتمع مدنى نیست.

در سابق نیز به این حکمت اشاره کردیم و گفتیم: آیه شریفه"و ربائبکم اللاتى فى حجورکم"از اشاره به این حکمت‏خالى نیست، و ممکن هم هست اشاره به این حکمت را از جمله‏اى که در آخر آیات آمده است و فرموده"یرید الله ان یخفف عنکم، و خلق الانسان ضعیفا"استفاده کرد، چون تحریم این اصناف چهارده‏گانه از ناحیه خداى سبحان از آنجا که تحریمى است قطعى، و بدون شرط، و مسلمانان براى همیشه مایوس از کام گیرى از آنان شده‏اند، در حقیقت‏بار سنگین خویشتن دارى در برابر عشق و میل شهوانى و کام گیرى از آنان از دوششان افتاده، چون همه این خواهش‏هاى تند و ملایم در صورت امکان تحقق آن است وقتى امکانش به وسیله شارع از بین رفته دیگر خواهشش نیز در دل نمى‏آید.

آرى انسان به حکم اینکه ضعیف خلق شده نمى‏تواند در برابر خواهش‏هاى نفسى و دواعى شهوانى آن طاقت‏بیاورد، خداى تعالى هم فرموده: که"ان کید کن عظیم" (1) و این از ناگوارترین و دشوارترین صبرها است، که انسان یک عمر در خلوت و جلوت با یک زن یا دو زن و یا بیشتر نشست و برخاست داشته باشد و شب و روز با او باشد، و چشم و گوشش پر از اشارات لطیف و شیرینى حرکات او باشد، و آنگاه بخواهد در برابر وسوسه‏هاى درونى خود و هوسى که به آن زنان دارد صبر کند، و دعوت شهوانى نفس خود را اجابت نکند، با اینکه گفته‏اند حاجت انسان در زندگى دو چیز است: غذا و نکاح، و بقیه حوایجش همه براى تامین این دو حاجت است، و گویا به همین نکته اشاره فرموده است رسول خدا (ص) که فرمود: (هر کس ازدواج کند نصف دین خود را حفظ کرده، از خدا بترسد در نصف دیگرش) (2) .

 

پى ‏نوشت‏ها:

1. همانا کید شما زنان عظیم است"سوره یوسف آیه 28".

2. وسائل الشیعه کتاب نکاح. 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی